ملیکاشمشیریان

منی که شعرمی خونه منی که شعرمی سازه# منی که کل دنیاشو به آغوش تو می بازه

ملیکاشمشیریان

منی که شعرمی خونه منی که شعرمی سازه# منی که کل دنیاشو به آغوش تو می بازه

ملیکاشمشیریان

ملیکاشمشیریان هستم متولد12بهمن1379 ازملایر.این وبلاگ شعرهاو دل نوشته های من هست.امیدوارم موفق ومؤیدباشید.

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

همه ثانیه هام بازم تو دستای تو درگیرن      

 مثه ماهی که ازدستم،تموم تنگ رو در میرن

تو یه حس عجیبی که مثه یه سایه می مونی

 تموم عمق دردامو توی چشمام می خونی

تو حتی جذر و مد هستی برای زندگیم اینجا

 یه روز خوبی،یه روز میری،یه روزم می مونم تنها

ولی قلبم میگه باید بمونی تا ته جاده               

آخه قلبم گناه داره میگن که مشکلش حاده

یه روز خوبی،یه روز سردی،یه روزم عشق می چینی       

 نیاد اون روز که تو بی من پای هفت سین می شینی

نگو میرم که من اینجا،با این تنهایی هام جورم         

 فقط مرگ حقمه این بار بفهم از تو من دورم

شاعر:ملیکاشمشیریان

۱۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۴ ، ۱۶:۵۸
ملیکا شمشیریان
شب ها به یادت هنوز تاصبح بیدارم      
آوازقلبم رو به آغوشت بدهکارم
این مرز تنهایی رو بردارو برم گردون
صدبارتنهایی بری،بازم دوستت دارم
از بارونای این روزا خستم،بیابرگرد
هرچندمی گفتی که من ازجنس دیوارم
اسمت دوباره حک شده روی دلم این بار
تاروز مردن من بدون تو یه آوارم(آواره ام)
حرف تمام شعرام بازم شده یادت
از وحشت بی تو نوشتن باز بیزارم
این مرزتنهایی رو بردارو برم گردون
توی نبودتو یه آهنگ روی تکرارم
شاعر:ملیکاشمشیریان


۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۹۴ ، ۲۳:۰۵
ملیکا شمشیریان

فقط چندوقتیه دل گیروسردم         وگرنه از خوشی(مشکیه)دنیا

یکیمون واقعاً داغونه اینجا             یکیمون ظاهراً تنهای تنها

اگه گریه شده کارم شب وروز        تموم سعی من اینه که باشی

دوستت دارم بدون حاشیه من       بدون حتی اگه راضی نباشی

می افتن برگای نارنجی ازقصد       تااینکه دستامو بازم بگیری

چراطفره میری ازعشقمون،ها؟      بیا بازم بگو دیگه نمیری...

هوای زندگیم ابری وتاره               چرا رفتی وموندی باز پیشش؟

دوباره حلقه ی دستات هستش     کنار گردن وگاهی رو ریشش؟

به رنگ آبی چشمات دارم            یه عادت که تموم زندگیمه...

نباشی عمرمن ازدست میره         شاید این قصه ی وابستگیمه... 

شاعر:ملیکاشمشیریان

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۹۴ ، ۱۵:۳۸
ملیکا شمشیریان
سبزمیشه صدتا خاطره شبها میون بالشم       
باگریه،باهق هق ودردهنوزبه فکرحالشم
ساعت شده ویالونم،خط دقیقه آرشمه            
بودی ورفتی وبدی،اینا نتای سازمه
ثانیه هام بزرگ شده،هرکدومش یه سالیه        
حس میکنم عطرتومن،اینجاکه ازتوخالیه
نبض دقیقه هام هنوز،میزنه روی خستگی        
قرص ویه مشت خاطره،هق هق ودل شکستگی
ایناهمه عوارض رفتن تو بوده وبس                  
دنیابدون توشده برای من عین قفس
دوباره عکس توبازم،توتنهایی کنارمه                
منم باهاش حرف میزنم از رفتنت یه عالمه
شاعر:ملیکاشمشیریان
۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۴ ، ۱۶:۳۴
ملیکا شمشیریان
دیگرنمی گویم کجایی!!دیگرنمی گویم بس است این غم؛جدایی
دیگرازاین پس بعدمن،بی من رهایی،دیگرنمی گیرم سراغی ازتوگاهی
دیگرنمی خواهم دراشغال توباشم،دیگرنمی خواهم به دنبال توباشم
دیگرنمی خواهم پی فال توباشم،دیگرنمی خواهم دراحوال توباشم
دیگرندانم،این جهانم،آسمانم،آری شدست اجباری نظم روزگارم
دیگرندانم،من خزانم،درگمانم،آری شدست تکراری نظم روزگارم
دیگربریدست این غم محزون امانم،دیگرازاین پس نمان اندرکنارم
دیگررهی سوی توهمراه دلم نیست،دیگرازاین پس تو نمان اندرکنارم
دیگرقلم گوید بس است(شهرزاد)بس کن،دیوانه ترک خانه گو بامن سفرکن
دیگردلم گوید:ازاین پس ساده سرکن،دیگربه عالم ننگرودیوانه سرکن

شاعر:ملیکاشمشیریان
۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۹۴ ، ۱۶:۲۳
ملیکا شمشیریان